منعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) نع، ممانعت، جلوگیری، بازداشتن، بازداری، محاصره تحریم، مقاومت، اشکالتراشی، مشکلتراشی، کارشکنی، اُبستروکسیون (آبستراکشن)، خرابک
منع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) نع کردن، بازداشتن، جلوی(کار) کسی را گرفتن، قدغن کردن، اجازه ندادن، خنثی کردن نهی کردن، اعتراض کردن حائل شدن، مانع شدن▼ مانع بود