نمونهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ، نمونه برای عرضه، نمونۀ نمایشگاهی، مسطوره مصداق، مورد، مدل، الگو مظنه، مدرک مدل، ماکت، تصویر، مانکن ویترین موزه، گالری، انبار، نمایشگاه، فرو
نمودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ن، نمایاندن، نشانهبودن از چیزی، منعکس کردن، نشان دادن، ارائه کردن، دلالت داشتن، نشانگر بودن، بیانگر بودن نمایش دادن، ت
نمونۀ کمالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کمال، اسوه، ابرمرد، انسانوالا شاهکار آفرینش سرمشق، الگو، مدل، استاندارد، الگوی نخستین، سرمشق شاهکار، کار خارقالعاده
نمکنشناسیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی کنشناسی، کفران نعمت، ناشکری، عدم تشکر، نامردی، قدرنشناسی، فراموشی کار بیپاداش، آدم نمکنشناس، نامرد
نمکنشناسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ناس، حقنشناس، قدرنشناس، ناراضی، ناسپاس، ناشکر، بیعاطفه، نامرد، نمکبهحرام، بیفکر، فراموشکار قدرنشناسانه، بهنامردی، ازروی نامردی، نا