تحریککردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ، وسوسه کردن▼، موجب شدن، اصرارکردن، نهیب زدن، آنتریک کردن، ترغیب کردن، تشویق کردن، آفرین گفتن امید دادن خواستن، التماس کردن مکلف کردن تح
تحریمکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ریمکننده، مانع، کیفری، انحصاری، تحریم آمیز، انحصارطلب، انحصارگرا دشمن
تحریکپذیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام یکپذیری، برانگیختگی، هیجانزدگی، التهاب، بیقراری، عدم تعادل، عصبی بودن، تندطبعی بیصبری، بیپروایی، عجله
تحریکشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ] تحریکشده، ملتهب، بدتر شده بغرنج، پیچیده بهبودنیافته، زوال یافته