ناتوان بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت توان بودن، عقیم بودن، نا نداشتن، عاجز بودن، بخار[ی] ازکسی بلند نشدن، بازماندن ازامری، ماندن ناتوان شدن، بیرمق شدن، سست شدن، ازنا افتادن، دل کسی ازن
حیوان باربرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت بارکش، باربردار، مال، اسب▼، قاطر، خر، استر، اسب سواری، مَرکب، باربر حیوانات خورجین، پالان
انگیخته بودن / شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام گیخته بودن / شدن هیجانزده بودن راغب بودن، باور داشتن قانعشدن، تسلیم شدن، پذیرفتن، تأیید کردن قابل تحریک بودن، مستعد بودن، خاریدن
بهراحتی انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) حتی انجام دادن، مشکلی نداشتن، بهراحتی گذشتن، مثل آب خوردن اجرا کردن
انباشتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم چیز انباشته، خرمن، توده، کومه، انبار اسلحهخانه، تسلیحات بار، مالالتجاره، سرمایه، مایه، ثروت کلکسیون، مجموعه باغ وحش آشغال انباشت اقتصادی ◄ افزایش س