ایجاب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ایجاب کردن، مقدر بودن، اقتضاکردن، اقتضا داشتن الزام کردن، دیکتهکردن، تحمیل کردن، مجبور کردن، درشرف وقوع بودن پافشاری کردن، خواستن، نیاز
خوابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه نوم، چُرت، قیلوله، استراحت خواب زمستانی، خلسه، اغما، کُما، بیحسی فیزیکی گهواره، بالش، متکا، نازبالش، تخت، رختخواب، ملافه، ملحفه، شمد، روا
جذّابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی یبنده، تودلبرو، شیرین، بانمک، افسونگر، تابناک، راهزن دینودل، خوشخو، شارمان، نجیب، بلوند، روشن