بیپروا بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی بودن، عجول بودن، عجلهکردن، بیپروا عمل کردن، نسنجیده عمل کردن، گز نکرده پاره کردن، جوانب را درنظرنگرفتن، بادُم شیر بازی کردن، دنبال دردسر بو
بیتقوا بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب یتقوا بودن، بیدین بودن، کفرگفتن، ازخدا نترسیدن، شرور بودن، نفرین کردن می خوردن، منبر سوزاندن، بیحجاب بودن، بدحجاب بودن، فسقوفجورکردن گمراه شدن،
ایجاب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ایجاب کردن، مقدر بودن، اقتضاکردن، اقتضا داشتن الزام کردن، دیکتهکردن، تحمیل کردن، مجبور کردن، درشرف وقوع بودن پافشاری کردن، خواستن، نیاز