موازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد موازی، متوازی، متحدالمرکز، هممرکز همزمان، مطابق، منطبق(سازگار) کناری، جنبی
موازی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد موازی بودن، باهم تمدید یافتن، بهموازاتیکدیگر حرکت کردن، درکنار هم بودن همزمان بودن
معنیمجازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن زی، تزیین، کنایه، آرایه، آرایۀ بدیعی، صنعت بدیعی، وارونهگویی طعنه، گوشه، ادا، مسخره، سخننیشدار، هجو، استهزا اصطلاح بدیعی ◄ آراست