مشغولبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه پُرکار بودن، عجلهکردن، دویدن، بهسختی گرفتار کاربودن، فرصت کافی نداشتن، وقت ِ سر خاراندن نداشتن (نیافتن)، وقت کسی تنگ (گرفته)بودن، بدوبدو
مشمول بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم مشمول بودن، شامل شدن، عضو بودن، عضو حزب شدن تحت شمول بودن، مرتبطبودن، ذاتی بودن، درزمره بودن، شمرده شدن▼
معقول بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال معقول بودن، دارای قوۀ استدلالبودن، منطقی بودن، تفکر کردن
مورد سوأل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود وأل بودن، مظنون بودن، مشکوکبودن، متهم بودن، تحت سوأل قرارگرفتن امتحان دادن، پاسخ دادن
لبۀ تیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل یز، لبه، تیغه، تیزی چیز تیغهدار، اسکنه، مغار، قلم درز، قلم، رنده، صاف کن تیغ صورتتراشی، ناخنگیر کارد، چاقو، خنجر، شمشیر، قیچی، خیش، داس، ابزار کشا