مورد قبول واقع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال بول واقع شدن، مقبول بودن، باورکردنی بودن، پذیرفته شدن، تأیید شدن
مشمولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم پذیرفتهشده، داخل، تشکیل دهنده، درونی درزمره، درجرگه مقبول، ملحوظ، درنظرگرفتهشده، جاافتاده رایج، متداول، مرسوم
مشمول بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم مشمول بودن، شامل شدن، عضو بودن، عضو حزب شدن تحت شمول بودن، مرتبطبودن، ذاتی بودن، درزمره بودن، شمرده شدن▼
مشغول کار شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ] مشغول کار شدن، بهکار مشغول شدن، استخدام شدن کسبوکار راه انداختن، بنیاد نهادن، آغاز کردن، تجارت کردن، فروشنده شدن، فروختن آقای خود و نوکرخ
مشغولکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه عامل، فاعل، کننده، اجرایی، اجراکننده، ایفاگر، کارکن، فعال، درحال کار، شاغل، کارآ، پرکار، فعال، دارای فعالیت غیرخراب، اشغال اجرائیه بهکارگ