بارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، باگاژ، توشه، باروبندیل، باروبنه، زاد، اقورراهی (آقورایی)، بنه، جسم منتقلشده کارگو، فله اضافهبار چمدان، جامهدان، کیسه، ساك، كیف دستی، کیف (ساک) س
باروریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ی، بارداری، آبستنی، حاملگی شکم، بار دورۀ بارداری جنین، جفت، نطفه، مایع آمنیوتیک رشد و تکامل جنین، اندامزایی ویار، ویارانه اُتُل باروری گیاهی و جانو
بارورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت فت] بارور باردار، حامله، آبستن، زائو، بچهدار پابهزا، پابهماه القاح شده، منعقد
بارآوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ] بارآوری، حاصلخیزی، باروری بار، محصول بذرپاشی، کشت، کشاورزی تخمگیری، تخمکشی، پرورش نژاد {جانوری} تخمگذاری، تخمریزی، تخمکگذاری
بار آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ر آوردن، بارور کردن، تخم(بذر) پاشیدن (افشاندن، افکندن)، کِشتن، کشت کردن، کاشتن تکثیر کردن، تولید کردن محصول دادن، بار دادن، میوه دادن▼ تولید مثل کرد
باروحیۀ همکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ] باروحیۀ همکاری، دستدردست، تضامناً یکزبان، بهاتفاق، اشتراکی، باشراکتِ هم، باهم، بهاتفاقِ، بههمراهیِ، باهمکاریِ