جسور بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ر بودن، گستاخ بودن، دلیربودن، از خطر نترسیدن، باکَش نبودن، باخطر مقابله کردن، عهدهدار شدن، مبارزه کردن
بورسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ورس اوراق بهادار، بورس فلزات، بورس کشاورزی، بازار، بازار سرمایه کارگزار، دبیرکل حجم معاملات، شاخصسهام، رکود، رونق بازار ریسک، بازده، نسبت باز
مجبورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ناچار، ملزم، مکلف، ناگزیر، بیاختیار ناخودآگاه، خودبهخود بیمیل، بیزار بدوناراده، ازخودبیخود مظلوم، مفعول
مجبور کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ادار کردن، واداشتن، برآن داشتن، ناچار کردن، تحمیل کردن، آوار کسی شدن، بار کردن، چیزی بارکسی کردن، چیزی بهناف ِکسی بستن، اجبار کردن کار