شمولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، دربرداشتن، تضمن، جزء خود شمردن، جامعیت، فراگیری، تسرّی، تعمیم، عمومیت گنجایش، جا قبولکردن، ورود، پذیرش داشتن شرایط، صلاحیت، شمول مقررات عضویت، مشار
چشمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یده، بیننده، بصر، عین کاسۀ چشم، تخم چشم، قرنیه، مردمک، عنبیه، عدسی، سفیدی چشم، زجاجیه، رتینا، شبکیه، عصب بینایی، مشیمیه، غده اشک، ابرو قدرت دید،
چشم دوختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، نگریستن، خیرهنگریستن، زُل زدن، نگاه کردن، نظر کردن، دقت کردن، توجه کردن بُراق شدن، خیره و مستقیم نگاه کردن، بر زدن