مستقرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقر، واقع، واقع در، قرارگرفته در، مترتب، جایگیر، مستقرشده شهرنشین
مستقر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام قر کردن، اسکان دادن کوچ دادن، تبعید کردن بنیاد نهادن، تأسیس کردن
مستقر شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام دن، ایستادن، قرارگرفتن، جا گرفتن، لنگر انداختن، متوقف شدن اقامت گزیدن، منزل کردن، ساکن شدن، جا خوش کردن، جا گرمکردن، اتراق کردن از سفر بازآمدن،
مستقرشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقرشده، مأمورشده، اقامتگزیده، مقیم، متحصن، سکنایافته، مستقر کاشته، چیده(شده)، گذاشته(شده)، جاداده(شده) مترتب
مستقرشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقرشده، مأمورشده، اقامتگزیده، مقیم، متحصن، سکنایافته، مستقر کاشته، چیده(شده)، گذاشته(شده)، جاداده(شده) مترتب
مستقرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقر، واقع، واقع در، قرارگرفته در، مترتب، جایگیر، مستقرشده شهرنشین
مقیمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام قیم، اهل، بچه، ساکن، مستقر، اقامتگزیده مهاجر اهالی، سکنه، ساکنان، ساکنین، جمعیت، اقوام
زندگی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ندگی کردن، زیستن، اقامت گزیدن، سکونت گزیدن، آشیانه کردن، مستقر شدن تصرف کردن، صاحب بودن ماندن، ساکن محلی شدن