یکی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ] یکی بودن، تک بودن، همانبودن تغییر نکردن، تکرار شدن یکی شدن، ادغام شدن
یکی دانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه دانستن، فرق نگذاشتن، تمیزندادن برابر گرفتن، مساوی دانستن تطبیق کردن، تشبیه کردن تعیین کردن، مشخص کردن، نامگذاری کردن
متغیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر یر بودن، ثبات نداشتن همیشه پشیمان بودن، تردید داشتن، بیعزمبودن جایی بند نشدن، بهخواهشهاینفس تسلیم شدن منصرف شدن، تغییرعقیده دادن طفره رفتن، دوپهل
تغذیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یه، صرفِ غذا، غذاخوری، خوردن، تناول، بلع، اکل، افطار هضم، گوارش، جذب، تحلیل، نشخوار شرب، نوش مصرف، دلگی، شکمچرانی، پرخوری دستگاه گوارش ◄ معده تنقل
متحد شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت هم پیوستن، ملحقشدن، یکی شدن، بههم وصل شدن، جوش خوردن، متقارب شدن، بههم رسیدن، جمع شدن، ملاقات کردن، همکاری کردن، عضو شدن خوردن
سعی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، کوشیدن، اهتمامکردن، مجاهدت کردن، همت کردن، بالا رفتن و پایین آمدن، جدوجهد کردن حداکثر سعی خودرا کردن، زور خودرا زدن، تلاشکردن سعی خودرا کرد
تغییرعقیدهدادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام دهدادن، معذرت خواستن، بهانه آوردن، عذرخواستن، دبه درآوردن، پس گرفتن▼، بیعزم بودن، استعفا دادن، برگشتن، توبه کردن، دوپهلو صحبت کردن، منص