یاریرسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) یرسان، دارای روحیۀ همکاری، همکار، همراه، کمککننده، یاریدهنده، یاریگر، یار نشاندهندۀ روحیه تعاون، یاور، هماهنگ خدمتگزار تعا
یاغیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام صیانگر، آدمناراحت، علیورجه، بچۀ شیطان، اهریمنصفت شورشطلب، متمرد، اعتصابکننده، اعتصابی رقیب جداییطلب، انشعابی، شخص فرقهگرا فرد انق
استفادهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ستفادهکردن، بهکار بردن، استعمال کردن، مصرف کردن، بهکارگرفتن چیزی، آزمودن ورزش دادن استثمار کردن اشغال کردن صرف کردن، خوردن یاری خواستن، پنا
همکاری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کاری کردن، راه آمدن، کار گروهیکردن، کار تیمی کردن، مشارکت کردن، شریک شدن، سهیم شدن پیوستن، شرکت کردن، آمیختن، یاری کردن، عضو شد
تشکیل دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کیل دادن، درست کردن، شکلدادن، ساختن، آمیختن، سنتز کردن، ترکیب کردن یار گرفتن، سازماندهی کردن، ثبت کردن، دایر کردن، تأسیس کردن، منظم کردن جمع کردن، گ
تنظیمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظیم، ساماندهی، آرایش، تعدیل، انتظام، ترتیب آرایش، صفآرایی، استقرار گردآوری، تدوین، اجتماع، سازماندهی، تجدید سازمان، بهبود تمرکز، اداره، مدیریت بر
صفات بیماریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یماری، لاعلاج، درمانناپذیر، ناعلاج، مسری▼ بومی، گرمسیری، سردسیری