یاریرسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) یرسان، دارای روحیۀ همکاری، همکار، همراه، کمککننده، یاریدهنده، یاریگر، یار نشاندهندۀ روحیه تعاون، یاور، هماهنگ خدمتگزار تعا
نابرابری: تفاوت مقدار یا درجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت م] نابرابری: تفاوت مقدار یا درجه، عدم تساوی تمایز، برتری کهتری ناهمگنی رنگارنگی، تفاوت سنگینتر بودن، سنگینی، گرانش سَبُکی عدم کفایت
نارسا [درموردحرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت [درموردحرکت یا شیء]، کم، ناقص، ناکافی، غیرکافی دارای کمبود نیرو، تجهیزنشده بهمقصد نرسیده، کمبُرد، ناتمام، تکمیلنشده منفی کمیاب بههدفنخورده، پر
نارسا بودن [حرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ودن [حرکت یا شیء]، کاستی داشتن، تکافو نکردن، بسنده نبودن، بس نبودن، کافی نبودن نامناسب بودن، مناسب نبودن نرسیدن، کم داشتن، کمبود داشتن برد نداشتن، ب
متکلف [نویسنده یا شاعر]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط لف [نویسنده یا شاعر]، متکلف (2)، متکلفنویس، آرتیستی، متصنع لافزن
یاریرسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) یرسان، دارای روحیۀ همکاری، همکار، همراه، کمککننده، یاریدهنده، یاریگر، یار نشاندهندۀ روحیه تعاون، یاور، هماهنگ خدمتگزار تعا
هشیارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات یار، هوشیار، بههوش، غیرمست، ممسک، پرهیزگار، معتدل شخصهشیار، ◄ آدم پرهیزگار بیدار ◄ دارای فعالیت
دراختیارداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یارداشتن، تحت فرمان داشتن، مسلط بودن، احاطه داشتن تخصیص دادن، تسهیم کردن بسیج کردن بخشش کردن ارائه کردن جولان دادن، دواسبه تاختن لذت بردن، تح
بازیکنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ورزشکار، یار، پا، رقیب، حریف فوتبالیست، فوتبال▼ کُشتیگیر، والیبالیست، ملیپوش، ژیمناست، دونده، اسکیباز، شناگر، تیرانداز، کمانگیر، کاراتهبا