گران حساب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی کردن، زیادی شارژ کردن، سود گزاف بردن، سرگردنه بودن، چپاندن، پوست کندن، بهزور گرفتن، فروختن، خوب فروختن چیزی نامرغوب را بهزور یابا قیمت گرا
گرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی گزاف، گرانبها، پرخرج، سنگین، بیشازتوانایی، خانهخرابکن، سرسامآور، ناعادلانه، آنچنانی
گاراژفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام محل توقف یا نگهداریوسایل نقلیه، ترمینال، پایانه، محل توقف، مقصد بندر، بندرگاه، اسکله، بارانداز، لنگرگاه، موجشکن فرودگاه، آشیانۀ هواپیما
گران حساب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی کردن، زیادی شارژ کردن، سود گزاف بردن، سرگردنه بودن، چپاندن، پوست کندن، بهزور گرفتن، فروختن، خوب فروختن چیزی نامرغوب را بهزور یابا قیمت گرا
پُربها دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال پُربها دادن، مبالغه کردن، دستبالا گرفتن، اضافی برآورد کردن ازکاهیکوهی درست کردن، بزرگ کردن ◄ منبسط کردن اهمیت دادن لطفداشتن، ستایش بیشازحد
بد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، برایش بد بودن، مجروح کردن، آسیب زدن، ازشکل طبیعیخارج کردن خرج برداشتن، گران بودن فایدهای نداشتن، بیفایده بودن
گیج کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ، مردد کردن، گول زدن، دست انداختن، فریب دادن، گمراه کردن، شک ایجاد کردن سرگشته کردن، حیران کردن
ازآبادی انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ی انداختن، بهصورت مخروبه درآوردن، باخاک یکسان کردن، منهدم ساختن، ویران کردن جاروکردن، خالی کردن چاپیدن، چپاول کردن، تاراج کردن، غارت کردن ترکتازی ک