گوشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی عصب شنوایی، لالۀ گوش، سوراخ گوش، پردۀ گوش، گوش میانی، نرمه، استاش شنواییسنجی، اُدیومتری، اُدیومتر، وسیلۀ اندازهگیری سامعه
گوشتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ت قرمز، گوشتسفید، راسته، فیله، سردست، ماهیچه، ران گوشتگوسفند، گوساله، گاو مرغ، ران، سینه، بال، پا احشا، امعاواحشا، آلایش، دل وقلوه، جگر کلهپاچه، بن
الگوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ل، نمونه، سرمشق، عبرت، مثال، مثل سابقه، پیشینه، رویه، رفتار، رویۀقضایی، فریضه مورد، اُفته، شاهد، مصداق، تجلی، تضمن قالب، شکل، مسطوره راهنما، هدی للمت
الگو بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم بودن، نشان دادن، راهنمابودن، راه صحیح را نشان دادن پیشتازبودن، نمونه بودن، سرمشق بودن تمثیلکردن، توضیح دادن، مثال گفتن ازکسی نقلقول شدن، ذکر شدن، اقت
تأثیر داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت تأثیر داشتن، اثر داشتن، ارتباطداشتن، بُرد داشتن نفوذ داشتن، حرفشدررو داشتن، بهحرفش گوش دادن، مهم بودن اثر گذاشتن (بخشیدن، کردن)، کارگر بودن، بیتأث
کلهشقبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کلهشقبودن، سرسخت بودن، سرسختی کردن، پافشاری کردن، مصمم بودن مطمئن بودن لجکردن، سر لج افتادن، سماجت کردن، ترشرو بودن ثبات داشتن، مقاومت
[فعل] عمیق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد عمیق بودن، عمق داشتن، ژرفبودن، تَه نداشتن، گود بودن، دهان باز کردن بهعمق بردن، پایین آوردن
زودباور بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال باور بودن، خودرا گول زدن، گولخوردن، اعتقاد داشتن، باور داشتن، پذیرا شدن، بهدام افتادن، درتله افتادن خام بودن
ادافرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دا، خودنمایی، ناز، افاده، پُز، تکبر هوسبازی، عشوه، کرشمه شکلک اطوار، اطفار (اطوار)، نازوغمزه (نازوادا، نازوکرشمه)، قروقمیش، ناز ِشتری ☹، غمز