گره زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت زدن، افسار زدن، بهقلادهبستن بههم تابیدن، بافتن، دوختن، کوک زدن، کور کردن دستبند زدن، غلوزنجیر کردن تنگ گرفتن، نگهداشتن
گره بازکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم دن، عقده باز کردن، عقدهگشودن، گره (کلاف) گشودن، رفع ابهام کردن، رفع پیچیدگی کردن، روشن کردن، حل کردن راه را باز کردن، روان کردن بهتر کردن تعبیر کردن،
گذر زمانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ان، طی، سیر، زمان نامعین، زمان نامشخص، گردش زمان، گذشت زمان، جریان زمان، گردش روزگار، سیر طبیعی وقایع، سیر زمان زمان استمراری، ماضی نقلی چرخ فلک، آب
گره بازکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم دن، عقده باز کردن، عقدهگشودن، گره (کلاف) گشودن، رفع ابهام کردن، رفع پیچیدگی کردن، روشن کردن، حل کردن راه را باز کردن، روان کردن بهتر کردن تعبیر کردن،
گذر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت گذر کردن، گذشتن، رد شدن، عبورکردن، گشت زدن حرکت کردن تجاوز کردن، بهزور وارد شدن منحرف شدن
گیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) گره، محذور(محظور)، گرفتاری، مخمصه، دردسر، مزاحمت، ناراحتی، بدبختی، دشواری