زندگی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ندگی کردن، زیستن، اقامت گزیدن، سکونت گزیدن، آشیانه کردن، مستقر شدن تصرف کردن، صاحب بودن ماندن، ساکن محلی شدن
زندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زندگی، زیست، وجود، حیات، جان شادابی، طراوت، سرزندگی زندگان تجدید حیات، رستاخیز، احیا زایش ◄ تولید، تولیدِمثل، زادوولد زیستشناسی، گیاهان، حیوانا
زندگینامهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه رافی، سرگذشت، اتوبیوگرافی، رزومه، سفرنامه، شرح حال، تذکره، خاطرات، اخبار، احوال، پسزمینه، سابقۀ شغلی، سابقۀ کار خدمت،
آرمان زندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دگی، مأموریت زندگی، رسالت، وظیفه، مسئولیت، تکلیف، تعهد زندگی، دلبستگیها، یارودیار، معاش، حرفه حرص، غبطه داعیه، غرض، اراده، آرزو، میل (اشتیاق
شستشوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ازی، خانهتکانینوروز، گردگیری، چرکزدایی، گندزدایی، باد گرفتن، جاروکشی، جاروپارو، رُفتورو تطهیر، غسل، تغسیل، تصفیه، پالایش تنقیه استریل کردن
پارچۀ نظافتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی افت، حوله، پارچۀ (کهنۀ)گردگیری، دستمال کاغذی، حولۀ صورت، تنظیف، تنزیب