ناپدیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی پدید، گم، گمشده، گمگشته، مفقود، مفقودالاثر، سربهنیست پوشیده، باطن، باطنی، نهان، مستور، محجوب، غیبی، پنهان، ناپیدا، نهفته، مخفی نامرئی، غیب زود
ضایعشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، ضایعاتی، خراب، بیفایده، غیرقابل بازیافت، بادکرده، فروشنرفته زیانآور، زیانده غیرانتفاعی، بیغرض گمگشته، گمشده، جابهجاشده، منقول، غایب
اشتباهی گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ی گذاشتن، گم کردن، درجای عوضیگذاشتن، درجای غلط (نامناسب) گذاشتن (قرار دادن)، جای چیزیرا فراموش کردن
ناپدید شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] ناپدید شدن، گم شدن، مفقود شدن آب شدن (و بهزمین فرورفتن)، جلوۀ خودراازدست دادن، کمرنگ شدن، پریدن، رنگ باختن گذرا بودن پخش بودن، متفرق شدن غیب
منحرففرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت حرف، جداشده، گم، گمشده، سردرگم، کج، خارج ازمدار بیهدف، فرصتطلب اتفاقی، غیرمستقیم بیتوجه، بیتمرکز آنرمال، غیرطبیعی، نابههنجار، گمراه، بدعتگذار