گمراه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دن، بهغلط انداختن، بهاشتباهانداختن، القای شبهه (شبهات) کردن، بدآموزی کردن، فریب دادن، دروغگفتن چاپلوسی کردن
باعث غفلت شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ث غفلت شدن، حواس را پرت کردن سست کردن گمراه کردن توجه راجلب نکردن فراموش شدن دیر بودن معلق بودن نتیجهندادن
غافلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ، بیاحتياط، بیفكر، بیدقت، بیتوجه، بیاعتنا، حواسپرت، سرگرم، سبکسر لاابالی، بىمبالات، بىقيد، لاقید، وظیفهنشناس ندانمکار، فر
بدآموزی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط آموزی کردن، ازراه بهدربردن، گمراه کردن، فاسد کردن، منحرف کردن، اغفال کردن، فریب دادن تصویر غلط دادن، دروغ گفتن، ماستمالی کردن، خطا کردن بدآم
غیرتائبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات تائب، سختدل، شرور، سرپیچیکننده، لجوج، کلهشق، پوستکلفت، یکدنده گمراه