گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] گفتن، ادا کردن، تلفظ کردن اعلام کردن، بیان کردن، بازگوکردن، ذکر کردن، اظهار داشتن، اظهار کردن، زمزمه کردن، اطلاع داد
چرند گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ند گفتن، بافتن، سرهم کردن، یاوه گفتن (بافتن)، منظوری نداشتن، حرف مفت زدن، معنی نداشتن
بهکنایه گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ایه گفتن، اشاره داشتن، اشارهکردن، ایماواشاره کردن پیشنهادکردن، خبر دادن، دلالت کردن
راست گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ] راست گفتن، واقعیترا گفتن، شوخی نکردن اظهار کردن بامتانت سخن گفتن، باوقار بودن روراست بودن افشا کردن، ابرازکردن پیشبینی کردن
دروغ گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط روغ گفتن، دروغ بافتن، بافتن، ساختن، سرهم کردن، ازخود درآوردن چاپزدن شهادت دروغ دادن، بهدروغ سوگندخوردن پوشاندن▼، چربزبانی کردن▼، جعل کردن▼
اصلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال عدۀ کلی، حُکم، اصل بدیهی، گفته، ضربالمثل، گفتۀ بزرگان، کلمات قصار، کلام موجز، مَثَل، سنت، فتوا امثالوحِکَم اصول اولیه، معلومات مقدماتی ◄
شهادتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال شهادتنامه، اقرارنامه، عریضه، شکایتنامه، افشا قول، گفته، اعلام، اقوال، شنیدهها، اظهارات شفاهی، اقاریر، حرف، سخن، ماجرا، قال مدافعه بهانه
اظهارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ، بیان، اعلام قطعی، تأکید، اصرار، تأیید و تصدیق، نظرموافق، نهاد و گزاره، گفته، سخن اظهارنظر قضایی قاعدۀ کلی، اصل گواهی، شهادت، سوگند▼ بیانیه
ندافرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ، لحن، صوت، صدای آدم، نطق، آوا، بانگ، صدا گفتار، سخن، قوۀ ناطقه، زبان حنجره گفته، اظهار فریاد انسان، زمزمه، صدای نرم