گسیختهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم گسیخته، ناپیوسته، بریده، متباین، پراکنده جداازهم، سوا، جدا گوناگون ناهمگن هرازگاه انحرافی، غیرمنطقی یکییکی لَق، شُل، واگذارده
انقطاعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد گسیختگی، بریدگی، عدم تداوم، قطع، جدایی دخالت، مداخله، جنگطلبی، مزاحمت، تعدی تداخل، مجاورت، آمیختگی گسل، چاک، شکاف
عدم تداومفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم عدم تداوم، گسیختگی، ناپیوستگی، عدم استمرار، توقف مکث، ایست، فاصله، درنگ نوسان، تناوب تصادف، بینظمی وقفه، انقطاع، بازگسیختگی، قطع، مداخله پرانتز، داس
عدماتحادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عدماتحاد، جدایی▼، انشعاب، گسیختگی، گسست بریدگی، گسل، شکاف، عدم تداوم لقی، لقبودن، عدم انسجام، مایع پاشیدگی، پراکندگی، تفرق انصراف، چشمپوشی، کناره
عدم انسجامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عدم انسجام، ناپیوستگی، جداییاجزا، فقدان ارتباط ارگانیک گسیختگی، عدم تداوم فروپاشی، تفکیک، تجزیه، پراکندگی، تفرق، اضمحلال، زوال گسیختگی، عدم اتحاد لی
فقدان ارتباطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه فقدان ارتباط، مطلقیت، استقلال، آزادی دلبخواهی بودن، یکجانبه بودن دیمی بودن، الکی بودن، بیحساب و کتاب بودن انفراد، جدایی، گسیختگی، عدم اتحاد، تک بو