عادل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات داد گستردن، انصافداشتن، منصفانه عمل کردن، باانصاف بودن، بهیک چشم نگاه کردن، بهنظر مساوات دیدن، صادق بودن، جانب حق را گرفتن، حق را بهحقدار دا
خیمه زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد در گستراندن، آویزان بودن بر فراز محلی، معلق بودن بر فراز محلی، چادر زدن، طاق زدن، فروپوشاندن، همپوشی داشتن، سایه انداختن، چتر (زدن، گستراندن)
وسیعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ت، گسترده، فراخ، گشاد، عظیم، جادار، بسیط، باز، نامحدود، بیحفاظ، نامحصور، آزاد، بیمرز، عریض، ولنگوواز، فراگیر دلباز، باصفا، دلگشا، خوشمنظره ◄
درشتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، گسترده، وسیع، درندشت، پرظرفیت، جادار، کلان، هنگفت، معتنابه، بدقواره، یغور، دکل، گنده، عریض، ماکروسکوپی، عظیم
انبساط یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] انبساط یافتن، گسترش یافتن، توسعهیافتن دراز شدن، امتداد یافتن باد کردن، آماس کردن، متورم بودن، آماسیدن، بالا آمدن، برجسته شدن، برآمدن، بزرگ شدن، با