وقت گذراندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دن، عمر کردن، پیر شدن، زیستن، سپری کردن، مشغول بودن، طی کردن، معلق بودن فعالیت داشتن ادامه دادن
خیمه زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد در گستراندن، آویزان بودن بر فراز محلی، معلق بودن بر فراز محلی، چادر زدن، طاق زدن، فروپوشاندن، همپوشی داشتن، سایه انداختن، چتر (زدن، گستراندن)
فرش کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، فرش گستراندن، آسفالت کردن، سنگفرش کردن، پهن کردن، گستردن، انداختن
[فعل] پوشاندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد پوشاندن، فراگرفتن، گستراندن، کشیدن، پهن کردن، پخش کردن متفرق کردن جلدکردن، روکش کردن
عادل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات داد گستردن، انصافداشتن، منصفانه عمل کردن، باانصاف بودن، بهیک چشم نگاه کردن، بهنظر مساوات دیدن، صادق بودن، جانب حق را گرفتن، حق را بهحقدار دا
افقی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ر کردن، صافکردن، مستقیم کردن، خواباندن، مالاندن، پخش کردن، گستردن، لِه کردن، باخاکیکسان کردن، برانداختن، انداختن، ساقط کردن، سست کردن