گرگ و میشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی میش، تاریک و روشن، بینالطلوعین، سحر، بامداد، فلق، ناروشن، خاکستری، غروب، آفتابزردی، هوای ابری
گره زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت زدن، افسار زدن، بهقلادهبستن بههم تابیدن، بافتن، دوختن، کوک زدن، کور کردن دستبند زدن، غلوزنجیر کردن تنگ گرفتن، نگهداشتن
گره بازکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم دن، عقده باز کردن، عقدهگشودن، گره (کلاف) گشودن، رفع ابهام کردن، رفع پیچیدگی کردن، روشن کردن، حل کردن راه را باز کردن، روان کردن بهتر کردن تعبیر کردن،
گرمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی داغ، فروزان، پرحرارت، تابان، برافروخته، تبزده، ملتهب، بلند، تیز کبابشده، کباب، برشته، برشتهشده، سوخته، تفته، تافته، گداخته، بسیارداغ، تفتیده
گرم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی گرم شدن، تابیدن، گداختن، سوختن، پختن آتش گرفتن▼ غلیدن، جوش آمدن، جوشیدن گرم بودن، دمای بالا داشتن، ملتهب بودن گرم کردن، آب کردن، ذوبکردن، مایع ک
نوشیدنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نوشابه، آشامیدنی، شراب، مشروب، شربت، اشربه، اکسیر آب، آبمعدنی، آب قند نوشیدنی گرم، قهوه، نسکافه، چای، شیرکاکائو، تیبگ معجون، آبمیوه، افشره، نکتار
پوستکلفتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام فت، کور، [گرگ] باراندیده، آماده، سخت (سفت)، بیشرم رویینتن
موجود خشنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت خشن، دیو، وحشی، گرگ هیولا، لولو، گودزیلا سلیطه دیکتاتور، تروریست
مجرّبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام اتجربه، پرتجربه، کارآزموده، کارکشته، کهنهکار، کاردیده مجرّب شخص مجرّب، گرگ باراندیده پیر
رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کرده، بالغ، کامل، پخته، مجرب، آدمبزرگ، باراندیده [گرگ]، آموخته شکفته، شکوفا رسا