گرمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی داغ، فروزان، پرحرارت، تابان، برافروخته، تبزده، ملتهب، بلند، تیز کبابشده، کباب، برشته، برشتهشده، سوخته، تفته، تافته، گداخته، بسیارداغ، تفتیده
گرم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی گرم شدن، تابیدن، گداختن، سوختن، پختن آتش گرفتن▼ غلیدن، جوش آمدن، جوشیدن گرم بودن، دمای بالا داشتن، ملتهب بودن گرم کردن، آب کردن، ذوبکردن، مایع ک
گرم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رم کردن، آفتاب دادن، تابیدن، خشک کردن، کباب کردن، پختن ذوبکردن، مایع کردن گداختن، سرخکردن، داغ کردن، تفته کردن، تفت دادن، برشته کردن جوشاندن
احساسات گرمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ات گرم، صمیمیت، احساساتقلبی، تأثر شوروشوق، بیصبری، ناشکیبایی، مالیخولیا شوق، اشتیاق، غیرت، هواخواهی، حدت، حرارت، آتش، غلیان، تعصب وجد، بیهوشی،
تشعشع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی عشع کردن، نور افکندن، نور دادن، تابیدن، تافتن، پرتو افکندن، پرتو افشاندن روشن بودن، درخشیدن، مشعشع بودن، سوسو زدن، نور انداختن، ساطع شدن، آینه ا
فروشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ش، مزایده، شرکتدرمناقصه، بازاریابی، واگذاری، عدم نگهداری، حراج، بازارگرمی رونق بازار، رونق، رواج، بازار گرم (داغ)، خوشبختی تجارت، تاجر، مال
کرویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل روی، گِرد، گویمانند، گویین، قلنبه، چاق تخممرغی، استوانهای، مخروطی، پیازیشکل، قطرهایشکل، بتهجقهای مدور، محدب
دستفروشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی روشندۀ دوره گرد، خردهفروش، خردهپا، بساطی، چرخی، وانتی، لحافدوز، حلاجی پادو، شاگرد، باربر، حمال هیزمشکن