گران حساب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی کردن، زیادی شارژ کردن، سود گزاف بردن، سرگردنه بودن، چپاندن، پوست کندن، بهزور گرفتن، فروختن، خوب فروختن چیزی نامرغوب را بهزور یابا قیمت گرا
گرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی گزاف، گرانبها، پرخرج، سنگین، بیشازتوانایی، خانهخرابکن، سرسامآور، ناعادلانه، آنچنانی
گردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد گاه، تنگنا، باریکه، گردنه، تنگه، کتل، راه باریک رَدّ (معبر) گلو، سیب آدم، غبغب
گرانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] گرانی، کمیابی، قیمت غیرمنصفانه قیمتهای بالارونده، تورم، کاهش ارزش پول افزایش ارزش، درآمد
گران حساب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی کردن، زیادی شارژ کردن، سود گزاف بردن، سرگردنه بودن، چپاندن، پوست کندن، بهزور گرفتن، فروختن، خوب فروختن چیزی نامرغوب را بهزور یابا قیمت گرا
پُربها دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال پُربها دادن، مبالغه کردن، دستبالا گرفتن، اضافی برآورد کردن ازکاهیکوهی درست کردن، بزرگ کردن ◄ منبسط کردن اهمیت دادن لطفداشتن، ستایش بیشازحد
بد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، برایش بد بودن، مجروح کردن، آسیب زدن، ازشکل طبیعیخارج کردن خرج برداشتن، گران بودن فایدهای نداشتن، بیفایده بودن
فرض کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اندیشۀ خلاق دن، احتمال دادن، انگاردن (انگاشتن)، پنداشتن، تلقیکردن، طور دیگری دانستن، اعتقاد داشتن، باور داشتن، دریافتن، نظر دادن، مسلّم گرفتن حدس زدن، گ
کُشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تن، مرتکب قتل شدن، تباهکردن، اعدام کردن، دار زدن، گردن زدن، تیرباران کردن، مجازات کردن خفه کردن سنگسار کردن، سنگ انداختن بهضربگلوله کشتن، تیر ا