وقت گذراندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دن، عمر کردن، پیر شدن، زیستن، سپری کردن، مشغول بودن، طی کردن، معلق بودن فعالیت داشتن ادامه دادن
تجلیل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ردن، بزرگ گردانیدن، تکریم کردن، ترفیع دادن، نواختن، گماشتن
اجتنابکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کردن، دوری کردن، روگردانبودن، روی گردانیدن، احتراز کردن، حذر کردن، دوری جستن، نادیده گرفتن، طرف دیگررانگاه کردن، غیراجتماعی بودن، فاصله گرفت
زوال یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زوال یافتن، فرسودن، مستهلک شدن، پوسیدن، کهنه شدن آسیب دیدن، دچار صدمهو گزند شدن، صدمه خوردن، صدمه دیدن، فروریختن، ناقص شدن، معیوب شدن پژمردن،
سستبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه سستبودن، بیکار بودن، آفتابگز کردن، بهبطالت وقت گذراندن، عمل نکردن صبرکردن، آهسته رفتن، بهتعویق انداختن به باد(ی) بند بودن، ضعیف بودن