وقت گذراندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دن، عمر کردن، پیر شدن، زیستن، سپری کردن، مشغول بودن، طی کردن، معلق بودن فعالیت داشتن ادامه دادن
راندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ن، جلو بردن، حرکت دادن، هُلدادن، پرت کردن، پرتاب کردن، افکندن، انداختن، لگد زدن
عقب راندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) دن، پس زدن، دفع کردن، دور کردن، ازخود راندن، رد کردن
ادارهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه رهکردن، گرداندن معامله کردن، برخورد کردن، دست زدن، اجراکردن، انجام دادن
تبدیل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر یل کردن، تغییر دادن دعوت کردن، فراخواندن، گرواندن، به‌مذهبجدید جذب کردن
شتابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ایش سرعت، گاز، جلو زدن، جهش، دو، چهارنعل، تاخت مسابقه، گراندپری، مسابقۀ اتومبیلرانی، میدان مسابقه، رانندۀ مسابقه عجله، تعجیل تبادر
سستبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه سستبودن، بیکار بودن، آفتابگز کردن، به‌بطالت وقت گذراندن، عمل نکردن صبرکردن، آهسته رفتن، به‌تعویق انداختن به باد(ی) بند بودن، ضعیف بودن
مسابقهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) قه، مسابقۀ سرعت، سرعت بازی رفت، بازی برگشت، بازی دوستانه اسبدوانی [◄اسب‌سواری 267]، اتومبیلرانی، گراندپری دو، دو با مانع، دوومی