گران حساب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی کردن، زیادی شارژ کردن، سود گزاف بردن، سرگردنه بودن، چپاندن، پوست کندن، بهزور گرفتن، فروختن، خوب فروختن چیزی نامرغوب را بهزور یابا قیمت گرا
گذرافرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان را، گذران، طیشونده، جریاندار، گردنده، درگردش، درجریان سپریشده، سپری، طیشده، منقضی، گذشته مشغول جاری، مداوم
گرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی گزاف، گرانبها، پرخرج، سنگین، بیشازتوانایی، خانهخرابکن، سرسامآور، ناعادلانه، آنچنانی
گران حساب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی کردن، زیادی شارژ کردن، سود گزاف بردن، سرگردنه بودن، چپاندن، پوست کندن، بهزور گرفتن، فروختن، خوب فروختن چیزی نامرغوب را بهزور یابا قیمت گرا
پُربها دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال پُربها دادن، مبالغه کردن، دستبالا گرفتن، اضافی برآورد کردن ازکاهیکوهی درست کردن، بزرگ کردن ◄ منبسط کردن اهمیت دادن لطفداشتن، ستایش بیشازحد
بد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، برایش بد بودن، مجروح کردن، آسیب زدن، ازشکل طبیعیخارج کردن خرج برداشتن، گران بودن فایدهای نداشتن، بیفایده بودن
ناپدید شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] ناپدید شدن، گم شدن، مفقود شدن آب شدن (و بهزمین فرورفتن)، جلوۀ خودراازدست دادن، کمرنگ شدن، پریدن، رنگ باختن گذرا بودن پخش بودن، متفرق شدن غیب
گذرافرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان را، گذران، طیشونده، جریاندار، گردنده، درگردش، درجریان سپریشده، سپری، طیشده، منقضی، گذشته مشغول جاری، مداوم