گره زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت زدن، افسار زدن، بهقلادهبستن بههم تابیدن، بافتن، دوختن، کوک زدن، کور کردن دستبند زدن، غلوزنجیر کردن تنگ گرفتن، نگهداشتن
گره بازکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم دن، عقده باز کردن، عقدهگشودن، گره (کلاف) گشودن، رفع ابهام کردن، رفع پیچیدگی کردن، روشن کردن، حل کردن راه را باز کردن، روان کردن بهتر کردن تعبیر کردن،
آدم دیندارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب دیندار، مؤمن، بنیادگرا آتشپرست، آدم بتپرست، شخص لامذهب اهل کتاب، مؤمنین مسلمان، شیعه، سُنّی، معتزلی، وهابی، محمدی، علوی، علیاللهی، مالکی، اخباری،
فرشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد گلیم، گبه، جانماز، بساط، بوریا، پادری، تودری، زیرانداز، پشتی، قالیچه، سرانداز، کناره، تخته ذرعونیم مخده ◄ صندلی نقش قالی ◄نگار رنگ فرش ◄سفید 427 ..
گره بازکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم دن، عقده باز کردن، عقدهگشودن، گره (کلاف) گشودن، رفع ابهام کردن، رفع پیچیدگی کردن، روشن کردن، حل کردن راه را باز کردن، روان کردن بهتر کردن تعبیر کردن،
بُخورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی گاه بخور، اتُمیزور، افشانه، اسپری، جت، دستگاه تقطیر، بویلر، دیگ بُخار اتوبخار
محلتوقففرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر گاه، توقفگاه، پارکینگ، پیادهسوار، پارکسوار، فرودگاه، اسکله، بندر، بارانداز، ترمینال، پایانه، گاراژ