تأییدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ضایت، موافقت، رخصت، اذن، استجابت، مساعدت، تقبّل، پذیرش، رغبت، امضا، صحه، نظر موافق پذیرش استدلال
تأییدشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص یدشده، مصوب قابلقبول، بهجا، وارد، مسموع، معقول، موجه◄ منطقی، باورکردنی، تأییدکننده
تأیید کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ردن، موافقت کردن، پاسخمثبت دادن، سرتکان دادن، بله گفتن، تندردادن، پذیرفتن، اجابتکردن، رضایتدادن، صحه گذاشتن، تسلیم شدن، مدارا کردن
تأیید شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص شدن، پذیرفته شدن، موردقبول واقع شدن، رضایت دیگری را جلب کردن
زوال یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زوال یافتن، فرسودن، مستهلک شدن، پوسیدن، کهنه شدن آسیب دیدن، دچار صدمهو گزند شدن، صدمه خوردن، صدمه دیدن، فروریختن، ناقص شدن، معیوب شدن پژمردن،
نامطمئنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال تأییدنشده، غیررسمی، مُهرنشده، امتحاننشده، تجربهنشده، آزمایشنشده شکدار فاقد مُهر استاندارد
نظرموافقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال تأیید، تصدیق، موافقت بانظر، تصویب، توشیح، موافقت، پذیرش، قبولی، قبول، انعطاف، انتقادپذیری، اذعان، اقرار رضایت ◄ تأیید امضا، صحه سازش اعلام
شایعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط بر تأییدنشده، شایعات، هیاهو، تبلیغات، مجعولات، غیبت محاوره جنجال، یککلاغچهلکلاغ، هیاهو، سروصدا، جاروجنجال، غوغا، رسوایی، قشقرق، افتضاح، اف
سوگندنخوردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال دنخورده، تأییدنشده، ثابتنشده بدون مبنا، ساختگی، بیاساس