چیز کسل کنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی کار سخت، کاریکنواخت، آلاسکا، جزئیات، کارِ گِل، تکرار مکررات، توضیح واضحات، روتین، خانهداری، خانهداری، کلفتی، کار روزمره
تشکیل دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کیل دادن، درست کردن، شکلدادن، ساختن، آمیختن، سنتز کردن، ترکیب کردن یار گرفتن، سازماندهی کردن، ثبت کردن، دایر کردن، تأسیس کردن، منظم کردن جمع کردن، گ
شکلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کل، صورت، مثال، مثلافلاطونی، نمونۀ کامل، ایده تمثال، عکس، نگاره، تصویر، هیستوگرام، نمودار، آمار قالب، فُرم، قسم، نوع، جور، الگو، سامانه، بافت، ساختار
بدشکل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کل کردن، بههم ریختن، کجکردن، قناس کردن، از ریخت انداختن، بدقواره کردن، کجوکوله کردن، کجومعوج کردن تحریف کردن
تیم ورزشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی کیل تیم، یارگرفتن، یارکشی، یارگیری، یارگیری منتومن، بازیگردان، بازی شناور، بازی تأخیری، اردوی تدارکاتی (آمادگی)، اردو، ارنج مربی
کلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، کل، تام، همگانی، عالمگیر، عمومی، جامع▼، بخشناپذیر▼ ساده تمامعیار، تمام و کمال، کامل (دارای کمال) واحد، یک گروهی