کوچکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کوچک، خُرد، صغیر، ریز کم، محدود کوچکتر، اصغر کوچکترین، مینیمم، حداقل تنگ، چسبان
کوچکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کوچکی، صغر، خُردی، ریزی، ناچیزی کوتاهی لاغری، باریکی کَمی، قلت، عدم کفایت بیقدری، عدم اهمیت، کمتری، کهتری، بیبنیادی، بیجوهری کوچک شدن، تنگی، انقب
چیز کوچکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت وچک، مینیاتور، ریزه، تکه ذره، اتم، عنصر چیز ناچیز، پول خرد، سکه، پشیز حیوان کوچک، مورچه، کک، ساس، موریانه، آمیب، میکروارگانیسم، موجودات تکسلولی
خانۀ کوچکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام لبۀ حقیرانه، زاغه، آلونک، بیغوله، چادر، اتاقک، باجه، دکه، کیوسک▼، پناه، انکس، غرفه، حجره، اتاق، کارگاه پیشخوان کاراوان کابین، کوپه پناهگاه، جان
جعبۀ کوچکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام چک، کارتن، قوطی، حلبی، کپسول، پوکه نمکدان، سرمهدان، انفیهدان جعبه کبریت پاکت (سیگار)، بسته، جعبۀ مقوایی، جعبۀ پلاستیکی کاردکس کپسول گاز یخدان،
کوچکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کوچکی، صغر، خُردی، ریزی، ناچیزی کوتاهی لاغری، باریکی کَمی، قلت، عدم کفایت بیقدری، عدم اهمیت، کمتری، کهتری، بیبنیادی، بیجوهری کوچک شدن، تنگی، انقب
چیز کوچکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت وچک، مینیاتور، ریزه، تکه ذره، اتم، عنصر چیز ناچیز، پول خرد، سکه، پشیز حیوان کوچک، مورچه، کک، ساس، موریانه، آمیب، میکروارگانیسم، موجودات تکسلولی
تحقیر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کوچک شمردن، خوارشمردن▲، دست کم گرفتن، خوار کردن، بیاعتبار کردن، ازنظر افکندن، بیعزتکردن، خفیفساختن، منت گذاشتن اهانتکردن، بی ادب بودن، احترام
خُرد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ُرد بودن، کوچک بودن، ریز بودن، کوچولو بودن، فسقلی بودن، یکذرهبودن