کوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی م] کوری، نابینایی شبکوری، کوررنگی، عیوب چشم ◄ کمسویی برفکوری نقطۀ کور بریل، نگارش عصای سفید کورمال
پوستکلفتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام فت، کور، [گرگ] باراندیده، آماده، سخت (سفت)، بیشرم رویینتن
گره زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت زدن، افسار زدن، بهقلادهبستن بههم تابیدن، بافتن، دوختن، کوک زدن، کور کردن دستبند زدن، غلوزنجیر کردن تنگ گرفتن، نگهداشتن