کسرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد کسر، اعشار، برخه، نسبت، بخش درصد، دُنگ، نصفه، نیمه، یکدوم، یکسوم، یکچهارم دسی، سانتی، میلی، خمس، سدس، عشر خرده، جزء قسمت، قسط، فرع، حصه، سهم کسری،
کم آوردن [انسان]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کم آوردن [انسان]، نرسیدن، کم داشتن، نقص داشتن کمبود داشتن، نیاز داشتن زمان کم آوردن، عقب ماندن، دیر بودن کسر آوردن بُرد نداشتن، بُرد کافی(لازم) را ن
نقصان یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت قصان یافتن، زوال یافتن، کمبود پیدا کردن، کسر آوردن، کم آوردن، تمام نکردن ناقص بودن، کاملنبودن، کسری داشتن، نداشتن، کم داشتن، کافی نبودن، ناراضی کرد
لمس کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی کردن، تماس گرفتن، بوسیدن، نوازش کردن، دست زدن، ناخن کشیدن، خاراندن، حس کردن مماس بودن، تماسداشتن، مجاور بودن، مالیدن، برخوردکردن ضربه زدن، درد آ
بهانه آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام هانه آوردن، اما آوردن، تعللکردن، عذر و دلیل آوردن، دلیل تراشیدن، توجیه کردن اززیر کار دررفتن، فریب دادن، تظاهر کردن، وانمود کردن، ادا دا
کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه عمل کردن، کار کردن، حرکت کردن، رفتار کردن، ایفا کردن، انجام دادن، اجرا کردن، بهجا آوردن، گزاردن اشتغال داشتن ساختن