کوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی م] کوری، نابینایی شبکوری، کوررنگی، عیوب چشم ◄ کمسویی برفکوری نقطۀ کور بریل، نگارش عصای سفید کورمال
کاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اری، کارآ، عامل، بُرّا، قدرتمند، توانا خودکار عِلّی چندمنظوره، همهکاره، کارآمد، سودمند، مفید خدمتکار، کمککار، یاور
کوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی م] کوری، نابینایی شبکوری، کوررنگی، عیوب چشم ◄ کمسویی برفکوری نقطۀ کور بریل، نگارش عصای سفید کورمال
بیماری پوستیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، اگزما، بثوراتجلدی، جوش صورت، آکنه، عرقسوز، کورک، دمل، غده، تاول، زگیل، تبخال، آفت دهان، ماده، آفتابگرفتگی، آکله جذام، برص مخملک، سرخک، س
بیشکلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بیشکلی، آمورفیسم، فقدانفُرم، بینظمی، آشفتگی عدم وضوح، تاری، کوری، سیاهی، تاریکی، گرگومیش، رنگپریدگی پیدایش، مادۀ اولیه، لجه، ابر، چیز بیشکل، خمی
تعصبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، غرض، تمایل ترجیح، طرفداری، تبعیض، اجحاف، بیعدالتی عصبیت کوری حمایت، حمیت، غیرت، فرقهگرایی تعصب ملی، تبعیض نژادی، نژادپرستی، آپارتاید، ب
جهلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ل، نادانی، ناآگاهی، ناآشنایی، غفلت، بیخبری، بیحسی فیزیکی حماقت، کوری عدم مهارت، خامی بتپرستی فرد جاهل ◄ نادان، جاهل