کهنهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ء کهنه، چیز کهنه، (اشیای) عتیقه▼، زیرخاکی، آنتیک، فسیل میراث فرهنگی، آثار باستانی باستانشناسی
[فعل] کهنه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان کهنه بودن، قدیمی بودن، برافتادن، ازمُد افتادن، کهنه شدن ترک استفاده کردن
کهنهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ء کهنه، چیز کهنه، (اشیای) عتیقه▼، زیرخاکی، آنتیک، فسیل میراث فرهنگی، آثار باستانی باستانشناسی
[فعل] کهنه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان کهنه بودن، قدیمی بودن، برافتادن، ازمُد افتادن، کهنه شدن ترک استفاده کردن
[صفت] قدیمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دیمی، کهنه، بیات، باستان، اقدم، تاریخمصرفگذشته، تاریخ منقضی منسوخ، مهجور، نامتعارف مندرس، ژنده، پلاسیده، فرسوده، مستهلک، ناباب، برکنار، استفادهنش