کار گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کاشتن، پیوندزدن، جای دادن، نشاندن، جایگیر کردن، قرار دادن، مستقر کردن، نهادن، گذاشتن سوراخ کردن
کار غیرممکن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال یرممکن کردن، بیهوده زحمت کشیدن، وقت تلف کردن، آب درهاون کوبیدن
کار داوطلبانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام انه، عضویت افتخاری، ایثار، کار رایگان، فیسبیلالله، صلواتی، هدیه، بسیج، پیشاهنگی خدمات رایگان فرایض، فریضه
کار(فعالیت تولیدی)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه فعالیت تولیدی)، کار، تولید، سرمایۀ جاودانی کار یدی، عملگی کار خانه، خانهداری کار اجباری، بردگی، اجبار، اعمال شاقه، مجازات قطعهکاری، سفار
کار[یدی] کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کردن، کار کردن، رنج بردن، بیل زدن، آفتاب خوردن، اضافه کار کردن، شغل داشتن، شاغل بودن، اشتغال داشتن رانندگی کردن
الکتریسیتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت سیته، برق، کهربا، رعد وبرق، نیرو صاعقه، برق، آسمانقرمبه، آذرخش، شعاع نورانی الکتریسیتۀجاری، برق مثبت، برق منفی، برق سهفاز، ارت، آند، کاتد، مثبتوم
صمغفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ن، مُر مکی، کهربا، عنبر، قیر، روغن جلا بارزد، انگم، انغوزه (انقوزه)، انزروت (صمغ گیاهی)، مقل
مغناطیسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت س، آهنربا، سولنوید، آهنربای الکتریکی، ماگنت (مگنت) میدانمغناطیسی، شار مغناطیسی، القا (القای الکترومغناطیسی) آرمیچر کهربا، الکتریستۀ ساکن
گوهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ُر، جواهر، لؤلؤ، سنگ گرانبها، نگین مروارید (مرواری)، فیروزه، زمرد، یشم، عقیق، لعل، یاقوت، الماس، برلیان، اُپال، اتمی، احجارکریمه، کانیها مرج
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی