کُندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کُند، تیزنشده، نابرا، ناتیز، دمکله زنگزده بیدندان پهن، تخت منحنی، گرد، انحنادار خفیف
کُند کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کُند کردن، دندان چیزیراکشیدن، ازپهنا استفاده کردن، ازکار انداختن
کمندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت افسار، عنان، دهنه، پوزبند، اخیه، لگام، لجام، مهار، زمام، زندان مهارکننده بند، طناب▲ زنجیر، یوغ▲ گردنبند تعلیمی، شلاق، کمربند▲ وسیلۀ شکنجه میخ طویله
حماقتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، کندذهنی، سبکمغزی، کمهوشی، بیهوشی، فقدان شعور، دیوانگی، ناخوشی دماغی، آیکیو پایین، عقبماندگی تحمیق، احمق دانستن شجاعت احمقانه، بیپرو
آدم خنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، بیکله، سفیه، بیشعور، الاغ، خرفت، هالو، بیعقل، گول، نفهم، تعطیل کندذهن، عقبمانده، کمعقل، کمهوش، دیرفهم، ناقصالعقل، عقبافتاده ازگل،
کُندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کُند، تیزنشده، نابرا، ناتیز، دمکله زنگزده بیدندان پهن، تخت منحنی، گرد، انحنادار خفیف
کُند کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کُند کردن، دندان چیزیراکشیدن، ازپهنا استفاده کردن، ازکار انداختن