مجاورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ور، چسبیده بههم، بلافصل، بلافاصله، کناری، پهلویی، جانبی، محیطی مشترک همسایه همنهشت، متداخل، متقاطع، آمیخته پَهلویِ، درجوار، درپیِ قبلی، کنار، پشت
موازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد موازی، متوازی، متحدالمرکز، هممرکز همزمان، مطابق، منطبق(سازگار) کناری، جنبی
محیطیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ی، پیرامونی، جنبی، جانبی، مجاور، کناری، بغلی، بیرونی [فضا]، نزدیک محیط، احاطهکننده، فراگیرنده، جامع، همهجانبه، گسترده، فراگیر، جهانشمول، شامل [≠
جنبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد نبی، یکبری، یکوری، جانبی، پهلویی، مجاور حاشیهای، کناری درکنار، موازی انحرافی، جهتدار