کنارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کناره، لبه، بَغَل، کنار دَم، لَب، جَنب، نَبش، حومه، ساحل، کرانه، اکناف حاشیه، مرز، سرحد، ثغور، جبهه، جناح، حدّ، انتها پیرامون، هامش، محیط جدار پیاده
کنار گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ، کنار گذاردن، برکنار کردن، ترک استفاده کردن، درانبار گذاشتن، انبار کردن، جادادن، چیدن، بستهبندی کردن، درصندوق گذاشتن دور ریختن
کنارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد پهلو، ضلع، جنب، بغل، بال، جناح، طرف، طرفین، پا آغوش، پهلو، بغل، تنگِ بغل طرف، سمت، جانب، جناح، جهت دنده، قاچ جانب، مجاورت، همسایگی، جوار کنار رفتن
کمعمقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد سم] کمعمقی سطح، رو، زیر، کنار، پوسته، رویه، پوشش، بیرون خراش، راش جزیی جای کمعمق: حوض، گدار، گذر، دریاچه سطحی بودن، دانش سطحی، عدم اهمیت برداشتن س
استعفافرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام استعفا، کنارهگیری، بازنشستگی، خروج حقوق بازنشستگی چشمپوشی، قطع علاقه کنارهجویی
کنارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کناره، لبه، بَغَل، کنار دَم، لَب، جَنب، نَبش، حومه، ساحل، کرانه، اکناف حاشیه، مرز، سرحد، ثغور، جبهه، جناح، حدّ، انتها پیرامون، هامش، محیط جدار پیاده
ساحلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی خشکی، کناردریا، کناره فلاتقاره پلاژ، ساحل ماسهای، ∼ شنی بندر، پایانه زمین▲
حَدّفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ّ، غایت، نهایت، اندازه، مرز، ساحل، کناره، انتها حدود، حریم، کنار، آستانه محدودیت تعریف، تعیین مرز، مرزبندی، نشانگذاری مرز، دیوارکشی، محوطهسازی، تع