کلهشقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام شق، سرسخت، یکدنده، قاطع، خودرأی▼، راسخ، مصمم، بددنده، سمج معتاد، محافظهکار، خشک، انعطافناپذیر، فسیل، وسواسی، عادتکرده، کوتهفکر رام
کلهشقبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کلهشقبودن، سرسخت بودن، سرسختی کردن، پافشاری کردن، مصمم بودن مطمئن بودن لجکردن، سر لج افتادن، سماجت کردن، ترشرو بودن ثبات داشتن، مقاومت
کاهشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کاهش، نقصان، تنزل، کمشدن، پسرفت ترتیب نزولی، سری اُفت، فساد، غوطه، سقوط کاهش ارزش، استهلاک، فرسایش، افول، زوال ضعف، فقر رقم کاهنده اتلاف تحدید جریمه
کاهش یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت افتن، کم شدن، اُفت داشتن، اُفت کردن، کاسته شدن، ناقص شدن، پستی گرفتن، پس رفتن، تنزل کردن، کوچک شدن، زوال یافتن پایین آمدن پخش بودن
کلهشقبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کلهشقبودن، سرسخت بودن، سرسختی کردن، پافشاری کردن، مصمم بودن مطمئن بودن لجکردن، سر لج افتادن، سماجت کردن، ترشرو بودن ثبات داشتن، مقاومت
مخروطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل وط، کلهقند بوق، شیپور، شکل زنگوله، شکل تخممرغی، قیفیشکل، [کلاه قیفی، ] مخروطیشکل، گنبدی بتهجقه◄ نگار مخروط سایهدار، سایه روشن گنبد مقاطع مخروطی
چیز شیرینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ند، کلهقند، نبات، نُقل، عسل، شهد، نبیذ، انگبین، مالت، مربا، مرباجات، مارمالاد، شربت، بستنی، دسر، آبنبات، شکلات، گز، نان قندی، شیرینی خربزه، هن
کتک زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) بهروی کسی بلندکردن، له کردن، محکم زدن، کوبیدن، شاخ زدن، کله زدن، باسر زدن، ضربه زدن، لگدزدن، زور بهکار بردن
غیرتائبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات تائب، سختدل، شرور، سرپیچیکننده، لجوج، کلهشق، پوستکلفت، یکدنده گمراه