کلافه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم فه کردن، گیج کردن پیچیده کردن، وارونه جلوه دادن، وارونه کردن حواس را پرت کردن دیوانه کردن عصبانی کردن کلافهشدن
کافرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ملحد، نامقدس، عجم، بیدین، جاهل، بتپرست، مرتد، بدعتگذار آدم کافر، محارب باخدا، عضو حزب باد
کلافه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم فه کردن، گیج کردن پیچیده کردن، وارونه جلوه دادن، وارونه کردن حواس را پرت کردن دیوانه کردن عصبانی کردن کلافهشدن
گره بازکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم دن، عقده باز کردن، عقدهگشودن، گره (کلاف) گشودن، رفع ابهام کردن، رفع پیچیدگی کردن، روشن کردن، حل کردن راه را باز کردن، روان کردن بهتر کردن تعبیر کردن،
پیچوتابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل وتاب، چین و شکن، شکنج، چنبر، حلقه، کویل، کلاف، پیچ و خم خوردن پیچش، پیچ خوردگی، پیچیدگی تاب، طره، جعد ماز، لابیرنت، هزارتو، کلاف سردرگم پیچنده، پیچک