کلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، کل، تام، همگانی، عالمگیر، عمومی، جامع▼، بخشناپذیر▼ ساده تمامعیار، تمام و کمال، کامل (دارای کمال) واحد، یک گروهی
کیففرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ان، جامهدان، صندوق، ساک، بقچه، سبد▲ باروبنه، بار، باگاژ، انبار انبان، خورجین، جوال کیف بغل، کیف پول، کیف زنانه، کیف دستی کیف اداری، پورتفوی، سا
کفش و جورابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد اب، جوراب ساقکوتاه، بلند، سهربع، جورابشلواری (شیشهای، رنگپا)، ∼ واریس، ساپورت کفش، پا[ی]پوش، پا[ی]افزار، چکمه، پوتین، نعلین، گیوه، کفش ورزشی، ک
کافی نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کافی نبودن، کم آوردن، کم داشتن، مجهز نبودن، نیاز داشتن کم بودن، تکافو نکردن کم آوردن، باکمبود مواجهشدن، کفگیر بهتهِ دیگ خوردن، بهروغنسوزی
سرپیچی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، اطاعت نکردن، ازدستور کسی سر باززدن، نافرمانی کردن، تمرد کردن، مقاومت کردن، عصیان کردن، روگردانیدن، روی برگرداندن، اعراض کردن، سرپی
نارسا بودن [حرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ودن [حرکت یا شیء]، کاستی داشتن، تکافو نکردن، بسنده نبودن، بس نبودن، کافی نبودن نامناسب بودن، مناسب نبودن نرسیدن، کم داشتن، کمبود داشتن برد نداشتن، ب
شُل (آسان) گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام شُل (آسان) گرفتن، کاری بهکار کسی نداشتن، سختگیری نکردن، سخت نگرفتن، آزاد گذاشتن
ناکام گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه شتن، ناکام کردن، حاجت وتوقع را برنیاوردن، انتظارات را برآورده نکردن، امید کسی را مبدل بهیأس کردن، دلسرد کردن، سرخورده کردن، قال گذاشتن بین