کشففرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، اکتشاف، کندوکاو، استخراج، یافت، پردهبرداری، آشکارسازی، رونمایی تجسس، کاوش، تحقیق، پژوهش، تفحص، اکتشاف، جستجو برداشت غریزۀ کارآگاهی، پیگی
کشف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال کردن، یافتن، پیدا کردن، دسترسی یافتن، رسیدن، برخوردن، برخورد کردن، تجربه کردن متوجه شدن، دستگیرش شدن، پی بردن▼ روشن کردن، درآوردن، ظاهر کر
کیففرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ان، جامهدان، صندوق، ساک، بقچه، سبد▲ باروبنه، بار، باگاژ، انبار انبان، خورجین، جوال کیف بغل، کیف پول، کیف زنانه، کیف دستی کیف اداری، پورتفوی، سا
کفش و جورابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد اب، جوراب ساقکوتاه، بلند، سهربع، جورابشلواری (شیشهای، رنگپا)، ∼ واریس، ساپورت کفش، پا[ی]پوش، پا[ی]افزار، چکمه، پوتین، نعلین، گیوه، کفش ورزشی، ک
نرمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی رمی، نرمش، انعطاف، تعامل، لطافت، سُستی ارتجاع، چکشخوری، شکلپذیری، انحناپذیری، قالبپذیری، خَمپذیری خاصیتِ کِشی، فنری، کِشسانی، کششپذیری
کشففرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، اکتشاف، کندوکاو، استخراج، یافت، پردهبرداری، آشکارسازی، رونمایی تجسس، کاوش، تحقیق، پژوهش، تفحص، اکتشاف، جستجو برداشت غریزۀ کارآگاهی، پیگی
روح احضار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ل] روح احضار کردن، رموز را کشف کردن احوال غیب دانستن، ورق نانوشته خواندن
بو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی بو کردن، بو کشیدن، بوییدن، نفسکشیدن کشف کردن بو دادن، اسپند دود کردن، دود دادن
تشخیص دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی خیص دادن ، استنباط کردن، بصیر بودن، دانستن، کشف کردن، پیبردن