کشتارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی خونریزی، سلاخی، نسلکشی، نژادکشی ویرانی، تخریب، جنگ، عامل مرگومیر ذبح ◄کشتن▲
کشدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ار، چندساله، پایا، ثابت، دائم، ابدی، باقی، برقرار وقتگیر فرسایشی، بیانقطاع، بیامان
کار گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کاشتن، پیوندزدن، جای دادن، نشاندن، جایگیر کردن، قرار دادن، مستقر کردن، نهادن، گذاشتن سوراخ کردن
کار غیرممکن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال یرممکن کردن، بیهوده زحمت کشیدن، وقت تلف کردن، آب درهاون کوبیدن
کار داوطلبانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام انه، عضویت افتخاری، ایثار، کار رایگان، فیسبیلالله، صلواتی، هدیه، بسیج، پیشاهنگی خدمات رایگان فرایض، فریضه
ویرانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت محل تخریب، خرابه، آوار، برهوت، وادی، بیابان مسلخ، کشتارگاه منطقۀ زلزلهزده، زلزله، بلا، خشونت، مایۀ هلاک محلانفجار، محل موشکزده، منطقۀ جنگزده، محل
عملجنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) جنگ، عملیات، بمباران عملیات مشترک، اعزام نیرو، حمله، دفاع خونریزی، کشتار، لشکرکشی
تخریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت هدام، براندازی، خرابکاری، معدوم سازی، انقراض، قلع و قمع، بنیان براندازی، ویرانی▼، ویران سازی، سرکوب، فرونشانی، اتلاف، تضییع رفع، زدایش، امحا، محو نا
عامل مرگومیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت سم] عامل مرگومیر عزرائیل، ملکالموت، هادملذات، مرگ بید، زنگ، خوره، آفَت خورنده، اسید زهر بلایای طبیعی، ویرانی، زلزله، آتش، سیل، طوفان، مایۀ هلاک، و
بادوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ادوام، پایدار، ماندگار، پایا، ماندنی، برقرار آزگار، کِشدار پاینده، دائم، ثابت▼ مستدام، متمادی، مستمر، جاودان، ابدی باستانی