بدی کسی را خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ا خواستن، نفرت داشتن، رشک ورزیدن، اذیتکردن، زجر دادن، درحق کسی بدی کردن، آزار داشتن، ضرر زدن، آزار دادن، آش برای کسیپختن، اطوار آمدن (ری
بدی کسی را خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ا خواستن، نفرت داشتن، رشک ورزیدن، اذیتکردن، زجر دادن، درحق کسی بدی کردن، آزار داشتن، ضرر زدن، آزار دادن، آش برای کسیپختن، اطوار آمدن (ری
کتک زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) بهروی کسی بلندکردن، له کردن، محکم زدن، کوبیدن، شاخ زدن، کله زدن، باسر زدن، ضربه زدن، لگدزدن، زور بهکار بردن
جلو بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد جلو بودن، روبروی کسی بودن، جلوی چشم بودن، مقابل بودن، دم دست بودن مقابله کردن، روبرو شدن بهپیش رفتن، پیش دویدن پیشدستی کردن، پیشتاز بودن
تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، جان کسی را گرفتن، غرق کردن، سوزاندن، له کردن، قربانی گرفتن